یک نفس خون آشام ....
مارتین به من نگاه کرد و گفت:به گروه ما خوش همه دوسشون دارم در اصل دوست دارن منو بکشن!به طرف در خانه رفتم ،مارتین گفت:کجا میری!؟برگشتم و چشمان بی احساسم را درونش انداختم که تنها چیزی که در آن دیده میشد نفرت بود!های مارتین با دیدن من بالا رفت گفتم:میرم یکیو بکشم!برگشتم و دستم را بر روی دستگیره ی در گذاشتم که یکی منو به سرعت برگردوند،به چشم های مارتین خیره شدم،سرش را از روی تاسف برایم تکان داد گفت:نمی دونستم انقدر بی فکر عمل میکنی می خوای بری اون خانواده رو بکش ولی مطمئن باش آن ها تعدادشون از تو بیشتره و الان منتظر یک نفر از گروه ما هستن تا بکشنش!پوذخند زدم و گفتم:خب پس لطفا همه با من بیاید نمی تونم این حس را تحمل کنم!مارتین گفت:ببین دختر خوب من یک نقشه ی خیلی خوب دارم که دلم نمی خواد تو به همش بزنی!سرم را تکان دادم،گفت:می خوام تو رو مرده پیشش برم و بگم بیا یک جنازه ی دیگه از خانوادت که بی اجازه دوباره وارد جنگل من شده بودند!پوذخندم به یک خنده ی بلند تبدیل شد با خنده گفتم:خوبه پس می خوای منو بکشی فکر جالبیه!گفت:نه تو را نمی خوام بکشم ولی یک جنازه می خوام که اونو شبیه تو در بیارم!خب؟سرم را با یک خنده ی دیگه تکون دادم،بعد جدی شدم و با تمسخر گفتم:چه جوری؟پوذخند زد و گفت:با کمک نیرو های تو باید هر چه زودتر یاد بگیری چه جوری ازش استفاده کنی!به پسرهایش نگاه کرد و رو به هری کرد و گفت:هری آموزش آتری را به تو میسپارم!لبش کمی بالا رفت و سرش را تکان داد!دو باره مارتین به طرفم برگشت و گفت:ازت می خوام اگر می خواهی انتقام بگیری زودتر بر همه چیز مسلط شوی میدانم کمترینش 1 ماه است ولی برای شبیه سازی فقط یک هفته داری به من قول میدی که سعیت را بکنی؟سرم را تکان دادم گفت:خوبه!از فردا آموزشت را شروع میکنی! خیلی زود پست بعدی رو میزارم قول میدم
نظرات شما عزیزان:
اومدی!بقیه هم به من دست دادند،لبخند زدم مثل همیشه اصلا باورم نمیشد کسایی که این
پاسخ:سلام ممنون حتما میام.....
rasti
linket o gozashtamm
matalebet jaleban adam o majbor mikone ta akhar bekhone
پاسخ: خیلی خیلی ممنون حتما سر میزنم
پاسخ: خیلی ممنون عالی بودن از خودتونه!!!
پاسخ:ممنون :-)
برچسبها: ماه شوم,